فروکاستن دين به يک سليقه و علاقه شخصي و کنارگذاشتن آن از روند داوري ارزشي در تمام حيطه هاي زندگي از مولفه هاي اصلي سبک زندگي سکولار است و اگر بخواهيم الگوي سبک زندگي اسلامي را بنا نهيم، بايد سبک زندگي سکولار را در اين دو ميدان شکست دهيم.
متاسفانه در اين دوقرن استعمار غرب بر کشورهاي اسلامي با توجه به تواناييهايي که آنها در ابعاد مختلف علمي، تکنولوژيکي و ... کسب کرده بودند، توانستند سبک زندگي خود را تا حدود زيادي در ممالک اسلامي جا بيندازند که اين مساله موجب بروز ناهنجاري هاي زيادي در اين کشورها شد.
مهم ترين دستاورد غرب ليبرالدموکرات براي کشورهاي اسلامي همانگونه که عرض کردم تفکر سکولار به معناي اخراج دين از حوزه عمومي جامعه است و متاسفانه رسوبات اين تفکر هنوز در جامعه ما هم باقي مانده است.
در اين تفکر و خط مشي اعلام شد اساساً ما دو نوع داوري داريم داوري ديني و غير ديني و راجع به سبك زندگي ديگر دين را داور نميدانيم. وقتي شما دين را داور ندانستيد، دين فقط يك سليقه شخصي است.
طبق اين منطق يك سليقه تعلق ميگيرد به فلان غذا و فلان لباس و فلان عقيده. يعني عقائد بنيادين انسان نسبت به خلقت جهان، چرايي و چگونگي زندگي و ... مانند سليقه و تمايل او نسبت به رنگ لباس و ... شخصي، غير برهاني و فاقد حجيت است.
اين اتفاقاتي كه در 200 سال اخير در غرب افتاد و سرريز آن به جهان اسلام هم سرازير شد، همگي براين تفکر شکل گرفت و پيش رفت. بنا براين هيچ راه حلي جز نقد روشمند، منصفانه و بنيادين تفکر غرب براي نهادن بنيان سبک زندگي اسلامي و ايراني وجود ندارد و رهبر معظم انقلاب هم با طرح موضوع سبک زندگي هدفي جز اين را دنبال نميكنند. البته غرب خيلي زودتر از ما به اين نتيجه رسيد که براي حفظ سيادت و قدرت خود بايد سبک زندگي خود را جابيندازد و براي اين کار از همه ابزار و بهويژه ابزار هنر استفاده کرده و ميکند.
اين مبنا جاافتاد در 150 سال و در سطح دنيا آن را آكادميزه كردند، دانشگاهي كردند، بعد از طريق رسانهها گفتمانسازي كردند. از طريق فيلم و سريال و اينها تعامل زن و شوهر با هم، سبك روابط جنسي، سبك روابط اجتماعي، مدني و خانوادگي كمكم براي ما سبكسازي شد. در اين 150 سال مسلمانها متأسفانه قدرت سبكسازي را تا حدودي از دست دادند؛ بر خلاف دوراني كه تمدن اسلامي مركز سبكسازي براي كل جهان بود.
در 150 سال اخير مسلمين ضعيف و ضعيفتر شدند تا آغاز قرن بيستم اساساً تمدن مسلمين كلاً متلاشي شد يعني كل جهان اسلام كم و بيش تحت كنترل غرب و ارتشهاي غربي قرار گرفت. تمام حكومتها در كشورهاي اسلامي سكولار و دستنشاندة غرب يا نوكر آمريكا يا انگليس يا فرانسه يا ايتاليا يا روسيه بودند و الان هم هستند. يعني كشورهاي اسلامي تفكيك و تقسيم و تجزيه شدند. امت اسلامي تبديل شد به 50 يا 60 كشور. اختلافات مرزي بين آنها تعريف شد. اختلافات مذهبي و نژادي تعريف شد كه ديگر ماهيت تو مسلماني نيست، بلکه هويت تو قوميت يا نژاد توست. بنابراين همه شما يك امت نيستيد؛ دو تا يا سه تا امت هستيد. بايد وقتي از تو ميپرسند تو كيستي؟ نبايد بگويي مسلمانم، بايد بگويي من فارسم، عربم، كُردم، بلوچم. نبايد بگويي من مسلمانم جعفري يا شافعي يا حنفي و يا مالكيام.
اين اولين ضربه بود كه مسلمانان هويت واحد اسلامي را بگذارند كنار و در جواب تو كيستي يا شما كيستيد، نگويند ما مسلمانيم، از قوميت و نژاد بگويند، از قبيله و قومشان بگويند. از طبقهشان بگويند. يعني هويتاش را با سرمايهگذاري تعريف بكند؛ ما جزو طبقه يك هستيم و از اين قبيل. اين يك ضربه كه باعث شد مسلمانان ضعيف بشوند و البته تقصير خود ما هم بود. يك عده براي اينكه عيب خود را بپوشانند که ملتهاي ضعيفي هستند، همه چيز را تقصير خودشان و پدران و اجداد خود ميدانند آنها كم بين و دچار بلاهت هستند.
ما دشمنان خطرناك داشته و خواهيم داشت كه شب و روز مشغول برنامهريزي هستند. هم خود ما صد تا مشكل داريم. سبك فكر و سبك زندگي الگوي مصرف روابط اداري ما رسانههاي ما دانشگاه ما حوزه ما بازار ما. وقتي پيامبر اكرم (ص) بازار اسلامي را تعريف ميكنند، ميگويند بازاري است كه در او دروغ نگويند و قسم دروغ نخورند و... وقتي براي مديريتها آن همه آيات و روايت داريم كه عقل و انصاف و مراقبت از ضعيف و گشادهرويي و خدمت به خلق و اعتقادپذيري و... يك جاهايي خلاف آن را ميبينيم.
ما مشكل داريم بايد خود را اصلاح كنيم. بازار ما مشكل دارد. رسانههاي ما مشكل دارند. اين مشكلها را بايد ديد و در صدد رفع مشكل برآمد. سبك فكر اسلام اجتهادي و سبك زندگي خدامحور، اما توأم با نوانديشي، ديدن مشكلات، تغيير زمان مكان که توضيح خواهم داد.
سبك زندگي اسلامي كه ميگوييم فكر نكنيد به سبك 1400 سال پيش قبايل عرب زندگي كنيم. نه، يك سري ثابتات دارد و يك سري تغييراتي. يك سري ثابتات احكام خدايي است و متغيرات احكام بشري است. فكر نكنيد سبك زندگي اسلامي يعني بايد از همه جهات شبيه قبايل مكه و مدينه 1400 سال پيش زندگي كنيم. هرگز، ما مثل پدر و مادرهايمان و مثل پدربزرگ و مادربزرگها ميشود زندگي كنيم؟ اصلاً نميتوانيم.
تحول يعني همين. لذا در روايات اهل بيت فرمودند فرزندانتان را تربيت اسلامي كنيد اما براي زمان خودشان نه براي زمان شما. همه چيز را نبايد با خودت مقايسه بكنيد. دوران ما اينطور بود. دوران ما گذشت. دوران جديد هم ميگذرد. 40 سال ديگر شما هم نميبينيد بچهها مثل شما زندگي كنند. يك سري تحولات در سبك زندگي هست يك سري ثابتاتي است كه سبك زندگي اخلاقي عادلانه انساني است. اينكه كدامها ثابت و كدامها متغير است اصل اجتهاد و تمدنسازي اسلامي يعني همين. اين التزام و مديريت ميخواهد.
نكته دوم بحث من اين است که: آن تعبير كه عرض كردم كه جريان فكر مخالف سبك ديني اسلامي اساساً چه غربي، چه شرقي - اسمش مهم نيست و مدلش هم مهم نيست- داوري ديني را در تعريف سبك زندگي به خصوص در عرصه اجتماعي زير سؤال ميبرد و به ما ميگويد ما يك داوري ديني داريم که متدينين در زندگي شخصي خودشان ميتوانند از آن بهصورت حداقلي مصرف كنند و داوري غيرديني داريم كه بايد سبك تمدن و زندگي را در عرصه عمومي به امر عمومي تبديل سازد و اين اختلاف نظر از همين جا شروع ميشود؛ كه اصلاً داوري ديني يعني چه؟ ميگويند داوري غيرديني داوري عقلاني و علمي معطوف به منافع و لذائذ زندگي است. مثل اين كه داوري ديني، غيرعقلاني و غيرعلمي است و كاري هم با دنيا، زندگي و منافع بشر ندارد.
خود اين تقسيم بندي سنگ بناي تقسيم در تفكراست، که ممكن است در مذهب مسيحيت و بودا معنادار باشد، اما در تفكر اسلامي و قرآني معنادار نيست. اصلاً ما چنين تفكيكي نداريم. تمام امور مادي، معنوياند. اگر درست با آنها مواجه بشويم، امور معنوي مادياند اگر با آنها نادرست مواجه بشويم. پس ببينيد دو تفکر از كجا دو شاخه ميشوند؛ يكي اينكه آيا دين مشروعيت ميدهد به امور حق و باطل را تعريف كند، يا ضرورتهاي اجتماعي و اهواء و تمايلات ما به دين مشروعيت ميدهد يعني جايگاه دين را دچار تغيير ميكند. جايگاه دين از تمدن و سبك زندگي آنجا متمايز مي شوند. با اين تفكيك در سبك زندگي، بر دين يك سري اسطورههايي حاكميت دارد ولي سبک زندگي، هر چه سكولاريزهتر بشود اين اسطورهها رقيقتر ميشود، اين معنا كه اينها به جهانبيني و ارزشهاي ديني ميگويند اسطوره، يعني مايه و منشاء عقلاني ندارند و بنابراين هرچه زمان جلوتر برود زندگي با جهانبيني ديني ضعيفتر و بالاخره ناممكن ميشود.
اينها همه پيشفرضهاي اين تفكر نادرست و غلط است كه حالا اسمش را پيشفرض غربي ميگذارند. ما اصرار نداريم غربي بهكار ببريم چون در غرب تفكرات متفاوت است در شرق هم تفكرات غيرديني و شركآميز زياد است اين تقسيم غربي- شرقي خيلي تقسيم دقيقي نيست ولي از جهاتي تقسيم نمادين شده است.
نكتهي سوم: وقتي بحث سبك زندگي ديني ميشود، از مبناي نگاه غيرديني و سكولار به دين ميگويند: ما يك دينداري فردي داريم که دروني است و قابل اندازهگيري هم نيست؛ البته از نظر ما كاملاً قابل اندازهگيري است. منتها ميشود افول پيدا كند و البته يك چيزي هم داريم؛ نمادهاي ديني در اين تفكر اينها دين را به عنوان يك نهاد در عرض بقيه نهادها ميشمارند. دوستاني كه جامعهشناسي ميخوانند اين را متوجه ميشوند. اينها نهادهاي اجتماعي را تعريف ميكنند. بعد هم تفكيك نهادها را مطرح مي کنند؛ دين يك نهاد است، اقتصاد يك نهاد است، آموزش و پرورش يك نهاد است. بعد ميپرسيم نهاد دين چيست كه يك نهاد اجتماعي است و نهادهاي ديني چيست؟ ميگويند مسجد، كليسا اينها و امور خيريه و غيره. بعد ميگويند اينها هم ديني نيست يا منحصراً ديني نيست. لازم نيست مؤسسات خيريه و خدمات به ضعفاء اصلاً ديني باشد. اينها ربطي به دين ندارد. چنانچه كه كمكم به جاي معنويت مذهبي كه حداقل کارکرد كليسا بود و براي تخليه رواني هفتهاي يكبار آن را تجويز ميکردند، گفتند به آن هم خيلي نياز نيست؛ ما به شما مديتيشن ياد ميدهيم، كنترل اعصاب و روان و موسيقيدرماني و شيشهدرماني و مواد مخدر مانند ال اس دي، حشيش، ماري جوانا و مثل اينها. حتي معنويت هم ربطي به دين ندارد. سبك زندگي يعني گفت دين يك نهاد اجتماعي در عرض بقيه نهادهاست. نه اينكه همه نهادها ميتوانند ديني يا غيرديني عمل كنند يعني شما نبايد اقتصاد و سياست را تقسيم بكنيد به اخلاقي و غيراخلاقي، مشروع و نامشروع، ديني و سكولار، بلكه اينها همه در عرض هم هستند مثلاً ميكروفن را تقسيم ميكني به ليواني و غيرليواني.
اينها در عرض هم هستند اين يک نهاد است، آن يك نهاد ديگر است، و ... پس اولين كار اين بود که دين به جاي اينكه جهتبخش به نهادهاي اجتماعي و مبنا و غايت آنها باشد و بگويد در بازار و اقتصاد، در پارلمان و سياست، در رسانه، در خانواده، در دانشگاه، در همه اينها كه نهادهاي اجتماعي هستند، ميتواني دو نوع عمل داشته باشي؛ سبك اسلامي و سبك غيراسلامي. به جاي اين چه گفتند؟ گفتند ما اقتصاد، سياست و آموزش و پرورش داريم، يك نهادي هم به نام دين داريم. دين در عرض اينها است. بعد كمكم گفتند هر نهادي يك كاركردي بايد داشته باشد كاركرد مدرسه معلوم است كاركرد بازار معلوم است. كاركرد رسانه معلوم است، كاركرد خانواده معلوم است و... كاركرد مذهب چيست؟ چون دست و بالش را در جهت دادن به اقتصاد غربي، سياست،تعليم و تربيت و رسانه كه بستهاند. همهچيز جدا از همهچيز شده است؛ تفكيك دين از سياست، تفكيك سياست از اخلاق، تفكيك ماده از معنا. حال آمدهاند سراغ خودش به عنوان يك نهاد در عرض بقيه نهادها تا دين را كلاً حذف نكنند. اين آدمهاي سادهلوح فكر ميكردند وقتي كه تفكيك شد، دست از سرش برميدارند. در حاليكه وقتي تفكيك شد و دستش از اصلاح بقيه نهادهاي اجتماعي کوتاه شد، آمدند سراغ خودش. گفتند پس دين حق ندارد نهادها را تعريف كند. چراکه خودش يك نهاد است. نهاد دين! جنابعالي چه كاره هستي؟ ما به تو چه نيازي داريم؟ رسانه و آموزش و پرورش و حقوق و تكاليف كه به جنابعالي مربوط نيست .حالا خودت چه؟ اصلاً ما به تو چه نيازي داريم؟ قرار شد كار تو معنويت و اخلاق باشد. معنويت و اخلاق هم که قرار شد به سبك زندگي كار نداشته باشد. اين سبك زندگي كه در آن ما جداگانه اقتصاد داريم، سياست داريم، روابط جنسي و آموزش و پرورش داريم، به طور جداگانه هم مذهب را به نام اخلاق و معنويت داريم. مگر معنويت و اخلاق جدا از بقيه زندگي است...
ادامه دارد
سبک زندگی اسلامی ایرانی...
ما را در سایت سبک زندگی اسلامی ایرانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : abolfazlsabouri بازدید : 91 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت: 8:30